عهد عتیق | کتابهای پیامبران صغیر
یونس
عهد عتیق
کتاب از کجا شروع می شود؟
یونس مدتی قبل از جنگ آشور با اسرائیل شروع می شود.
مکان هایی برای رفتن
خدا با یونس صحبت کرد.
یونس 1:1-4
یونس در طوفان بود.
یونس 1: 7-16
یونس با ماهی ملاقات کرد.
یونس 1:17-2:10
یونس در نینوا بود.
یونس 3: 1-10
یونس مانند گیاه بود.
یونس 4
پایان کتاب کجاست؟
این کتاب چند ماه پس از شروع به پایان می رسد.
مردم بدانند
یونس
ملوانان
خداوند
داستان یونس
کتاب یونس یک داستان است. این نشان می دهد که چگونه خدا به یک پیامبر* پیامی داد. سپس می گوید که آن پیامبر* با پیام چه کرد. همچنین داستانی را بیان می کند که چگونه خداوند به مکانی به نام نینوا رحم کرد.
این کتاب داستان یونس را به ما می گوید، اما درباره خدا نیز به ما می آموزد. می بینیم که خدا مهربان بود. او به ملتها اهمیت میداد، نه فقط اسرائیل*. یونس پیامبر خدا بود، اما مانند آن عمل نکرد. او نمی خواست خدا به سایر ملل رحمت کند. او فقط می خواست خدا به مردم خودش رحم کند.
کتاب از زمانی شروع می شود که خداوند به یونس گفت که به نینوا برود. شهر بزرگی بود. مردمی که در آنجا زندگی می کردند، دشمنان قوم خدا بودند. مردم آنجا بسیار شرور بودند. نینوا در مقابل قوم خدا ایستاد. آنها به سخنان خدا گوش ندادند. پس خدا خواست که یونس به آنها پیامی بدهد.
اما یونس تصمیم گرفت که نرود. او کاری را که خدا به او گفته بود انجام نمی داد. بنابراین سعی کرد به جای آن فرار کند. اما یونس متوجه شد که شما نمی توانید از خدا فرار کنید. شما نمی توانید از او پنهان شوید.
یونس رفت تا قایقی بیابد که او را از نینوا ببرد. اما خدا او را رها نکرد. اول، خدا طوفانی فرستاد که نزدیک بود قایق او را غرق کند. سپس مردانی که در قایق بودند یونس را به دریا انداختند. به زودی یک ماهی بزرگ او را بلعید.
شما در همان قسمت اول داستان می بینید که خداوند بر دنیای خود مسلط بود. یونس نتوانست از او پنهان شود. یونس از خدا اطاعت نکرد. اما حتی زمانی که یونس اطاعت نکرد، خدا همچنان نشان داد که کنترل را در دست دارد. یونس سعی داشت فرار کند، اما خدا از سفر او برای نشان دادن لطف* به ملوانان قایق استفاده می کرد. وقتی ملوانان دیدند که چگونه خداوند از طرف یونس دریا را آرام کرد، «از خداوند بسیار ترسیدند*... و برای خداوند قربانی کردند و برای او نذر کردند.» [1] یونس از خدا فرار کرد، اما این سفر به نجات * غیریهودیان * منجر شد.
هنگامی که یونس در شکم ماهی بود، از خدا کمک خواست. بخش دوم کتاب درباره دعای یونس است. یونس خدا را شکر کرد که خدا از ماهی برای نجات او استفاده کرد. او خدا را ستایش کرد زیرا خدا نجات می دهد. یونس درسی در مورد تلاش برای فرار از خدا آموخته بود. و ماهی یونس را به ساحل تف کرد.
یونس به نینوا رفت و سخنان خدا را به آنها داد. او مدتها قبل از اینکه مردم نینوا از بتهای خود برگشته و بر خدا توکل کنند، موعظه نکرد. هنگامی که توبه کردند و سخنان او را باور کردند، خداوند به آنها رحم کرد. اما یونس خوشحال نبود. او نمی خواست که خداوند نینوا را برکت دهد. می خواست خدا آنها را لعنت کند. یونس بیشتر از نینوا به خودش اهمیت می داد. یونس مردی خودخواه بود، اما خدایی که به او خدمت می کرد سخاوتمند بود. خدا با همه موجودات زنده ای که ساخته بود همدردی داشت. خداوند در انتهای کتاب از یونس سؤالی پرسید. "آیا نباید به آن شهر بزرگ اهمیت بدهم؟" [2] یونس می دانست که پاسخ مثبت است. او همچنین میدانست که پیامبری* که برای خدا صحبت میکند، باید مانند خدا به مردم اهمیت دهد.
ما نمی دانیم که یونس تصمیم خود را تغییر داده است یا خیر. اما او تصمیم گرفت داستان را برای ما تعریف کند.
[1] یونس 1:16
[2] یونس 4:11