top of page

عهد عتیق | کتابهای پیامبران بزرگ*

اشعیا

عهد عتیق

کتاب از کجا شروع می شود؟

اشعیا به مردم هشدار داد. خدا را فراموش کردند. آنها را به بازگشت فراخواند.

مکان هایی برای رفتن

روز خداوند* فرا می رسید
اشعیا 2: 6-22

اشعیا خدا را دید
اشعیا 6: 1-7

بچه ای به دنیا آمد
اشعیا 9: 1-7

خداوند به مردم آرامش داد
اشعیا 40: 1-23

خادم مردم را نجات می داد
اشعیا 52:13-53:23

پایان کتاب کجاست؟

اشعیا بیش از 60 سال برای خدا صحبت کرد. او کتاب خود را با بیان یک بهشت جدید و یک زمین جدید به پایان رساند.

مردم بدانند

اشعیا
عزیه
حزقیا
بنده پروردگار*

داستان اشعیا

اشعیا اولین کتابی است که ما آن را پیامبران بزرگ می نامیم. پیامبر* کسی است که برای خدا سخن می گوید. در عهد عتیق* خداوند سخنان خود را به پیامبر* گفت. پیامبر* سپس آن سخنان را برای مردم بیان کرد. خداوند پیامبرانی را فرستاد تا مردم را به بازگشت به سوی خدا دعوت کنند. اگر برنگشتند، پیامبران هشدار دادند که خداوند آنها را مجازات خواهد کرد. ما چهار پیامبر اول را در عهد عتیق * پیامبران بزرگ می نامیم. دلیلش این است که آنها کتابهای بزرگی نوشتند. ما پیامبرانی را که کتابهای کوچکتر نوشته اند، پیامبران صغیر می نامیم.

اشعیا با مردمی که در یهودا زندگی می کردند صحبت کرد. او با مردم و پادشاهانشان سخن گفت. او مانند همه پیامبران راستین، سخنانی را که خداوند به او داده بود، بیان کرد.

اشعیا کتاب خود را با چیزهایی که خدا به او نشان داد پر کرد. مردم را دعوت کرد که به بت اعتماد نکنند*. او مردم را به بازگشت به سوی خدای واقعی دعوت کرد. اشعیا به آنها هشدار داد که اگر به سوی خدا باز نگردند، مورد قضاوت قرار خواهند گرفت. اما او همچنین از زمانی صحبت کرد که خداوند دوباره مردم را برکت خواهد داد. او از زمانی گفت که خداوند همه چیز را دوباره درست خواهد کرد. همه ملت ها او را خواهند شناخت. و هر چیزی که اشتباه بود را اصلاح می کرد. اشعیا کتاب خود را با گفتن در مورد آسمان جدید و زمین جدید به پایان می رساند.

اشعیا در قسمت اول کتاب درباره قضاوت* صحبت کرد. اما یک خبر خوب نیز وجود دارد. در قسمت دوم کتاب کلمات آرامش بخش آمده است.

اشعیا با گفتن به مردم شروع کرد که به سوی خدا بازگردند. مردم فراموش کردند که خدا آنها را انتخاب کرده است. آنها از جدیت در اطاعت خدا دست برداشته بودند. آنها همچنان به انجام برخی از کارهایی که خدا به آنها گفته بود ادامه دادند. اما آنها دیگر خدا را دوست نداشتند و نمی ترسیدند. اشعیا به آنها گفت که خدا آنها را مجازات خواهد کرد. اما او همچنین گفت که خداوند آنها را فراموش نمی کند و وعده های خود را به آنها فراموش نمی کند. او مطمئن می شد که تعداد کمی از مردم زنده بمانند. او آن مردم را به سرزمین باز می گرداند و از نو شروع می کند. اشعیا همچنین از روزی که در آینده خواهد آمد به آنها گفت. در آن روزها ملتها به اورشلیم می آمدند. آنها به سخنان خدا گوش می دادند و راه های جنگ را فراموش می کردند.

ملت آشور در آن روزها دشمن اسرائیل* بودند. آنها مردم پادشاهی شمالی* را از سرزمین مادری خود در اسرائیل بیرون بردند. و آنها را سالها دور نگه داشتند. پس اشعیا به یهودا گفت که به سوی خدا برگردد. اگر به عقب برنمی گشتند، سرزمین خود را نیز از دست می دادند. ارتشی آنها را می برد. اما اشعیا چیز بسیار مهمی را به آنها گفت. آشور و بابل فقط به این دلیل بزرگ بودند که خدا آنها را بزرگ کرد. خدا از آنها استفاده می کرد. خدا بر یهودا خشمگین شد. آنها کارهای بد* زیادی کرده بودند. پس خداوند این لشکرها را فرستاد تا آنها را مجازات کنند. اما اشعیا همچنین گفت که خدا آنها را باز خواهد گرداند. آنها روزی به سرزمین بازمی گردند. و روزی همه چیز را به حالتی که قرار بود برگرداند. او این کار را می کرد و هیچ کس نمی توانست جلوی او را بگیرد.

بسیاری از سخنان اشعیا به مردم یادآوری کرد که خدا بت نیست*. [1] تصویر او را کارگر چوب نمی‌سازد. قدرت او قابل اندازه گیری نیست. ملت ها مانند "قطره ای در سطل" [2] به او. او خدای زنده است. او همه چیز را خلق کرد. او قاضی همه مردم است. سخنان او برای همیشه پابرجاست. او به همه کسانی که به او اعتماد دارند امید* می دهد. خدا کسی را می فرستد تا آنها را نجات دهد.

اشعیا در آخرین قسمت کتاب خود به شخصیت جدیدی اشاره کرد. او بنده خداوند بود*. او کسی بود که به اسرائیل امید آورد. او بود که آنها را نجات داد. اشعیا در مورد شخصی صحبت می کرد که یهودیان او را مسیح می نامیدند. مسیح پسری بود که خدا به ابراهیم وعده داد. او پادشاهی بود که از خاندان داوود به دنیا می آمد. او پیامبری بزرگتر از موسی خواهد بود.

این بنده کی بود؟ این مردی که اشعیا درباره او صحبت می کرد چه کسی بود؟ این بچه بدون پدر انسان کی بود؟ [3] این شاهزاده کی بود که صلح را به ارمغان آورد*؟ [4] این مرد کی بود که به مردم دلداری می داد؟ [5] این بنده کی بود که بمیرد و دوباره زنده شود؟ این مرد کی بود که مردم را نجات داد؟ این مسیحا که بود؟* اشعیا نمی دانست. وقتی بقیه کتاب مقدس را می خوانیم، متوجه می شویم که اشعیا درباره عیسی صحبت می کرد.

 

[1] اشعیا 40:18-26

[2] اشعیا 40:12-17

[3] اشعیا 7:14

[4] اشعیا 9: 6

[5] اشعیا 40: 1-8

bottom of page